کافیست کسی اسمم را صدا کند...
بعد از اسمم ویرگولی بگذارد ،کمی مکث کند و بگوید :خوبی؟؟؟
آنوقت هیچ نمی گویم !!!!
فقط از "گریــــــه" منفجر می شوم . . .
حسودی ام می شود به تو
به تو که یک من داری
که اینگونه به پایِ دوست داشتنت نشسته
که می رنجد اما عاشق تر می شود
که خسته می شود اما باز می ایستد به راهِ تو
حسودی ام می شود به عشق
که می تواند من را نشان بدهد و بگوید
می بینید ؟ او مرا معنا می کند
به سراغش بروید
تا بگوید هر سه حرفِ من چه معنایی دارد
حسودی ام می شود باز هم به تو
که هرروز برایت یک شاخه گل کنار می گذارم
تا یادم نرود چند روز است که دیوانه ی تو شده ام
حسود شده ام
به زمین و زمان
حتی به خدا
که تو را می بیند هرروز و هرشب
حسودی ام می شود به تو
که دلم نمی آید هیچگاه
به زبان بی آورم حتی از رویِ دلتنگی
که دوست داشتنت را
که خواستنت را
نمی خواهم..
باور کن
آنقدر ها هم سخت نیست
فهمیدن اینکه
بعضی ها می آیند که
نماننــد، نباشند، نبیـننـد،
و تــو
اگر تمامی ِدنیا را هم حتی به پایشان بریزی
آنها تمامی ِبهانه های دنیا را جمع می کنند
تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند
که بــــروند
دور شـــوند
که نـــمانند اصلا" ....
پس به دلت بسپار !
وقتی از خستگی هایِ روزگار
پناه بردی به هر کسی
لااقل خوب فکر کن ببین
از سر علاقه آمده ، یا از سرِ ... !!!
تا دنیایت پر نشود
از دوست داشتن هایِ پر بغض
که دمار از روزگارت درآورد !
زندگی ات را منوط به بودن ونبودن آدمها نکن
روی پاهای خودت بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی
و هیچکس را بهترین زندگی ات خطاب نکن...
یادت باشد،آدمها بهترین که خطاب شوند خیالاتی میشوند...
هوابرشان می دارد وتورا به هر جهت که بخواهند می برند...
زندگی ات را که مشروط به دیگران کنی،جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری
آدمها که مهم تلقی شوند تغییرت می دهند...
آن وقت تو میمانی و یک دوگلنگی شخصیت.
یادت باشدکسی بهترین زندگی ات می شود که خودش بخواهد
مبادا عروسک خیمه شب بازی آلت دست دیگران شوی
مگذار زندگی ات محتاج تاییدگرفتن از دیگران باشد
با دهن کجی به تنهایی درونی ات "حفظ ظاهر کن"...
از ترس بی کسی به آغوش های پیش پا افتاده پناه نبر
هر تازه واردی ،رنجی تازه است.
یادت باشد تازه واردها هم از ترس تنهایی به آغوش تو پناه می آورند...
دست تنهایی ات را به سمت هیچکس دراز نکن
تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی بر سر بی کسی ات نباشد
جهان از چشم تو نخواهد افتاد مادامی که از چشمهای خودت نیفتاده باشی...
بانو سیمین بهبهانی
وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرفهایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش. نشستنش
به چشمهایش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدمها آنقدر سریع میرروند
... که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند