سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمی دانم
تو را به اندازه‌ی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه‌ی تو!؟
نمی دانم ..
چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم!؟
نمی دانم ..
زندگی‌ام تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو، زندگی ام !
تنها می دانم:
که دوست داشتنت
لحظه، لحظه، لحظه‌ی زندگی ام را می سازد
و عشقت
ذره، ذره، ذره ی وجودم را...


حال من و تو
حال عقربه های ساعتی است
که مدام از پی هم می دوند
تا شاید
مگر معجزه ای شود و ساعتی یکبار
یکدگر را در آغوش کشند
هرچند برای لحظه ای
لحظه ای هرچند کوتاه
اما فراموش نشدنی
از همان لحظه ها
که نمی توان از کنارشان گذشت
به همین سادگی ها
.
دویدن و نرسیدن
سهم من بود و تو بود و آن دو عقربه
.
کاش یا عشق عقربه ها جور دیگری بود
یا عشق من و تو
و یا این سرنوشت لعنتی
که کسی برای نوشتنش سوالی از من و تو نکرد
.
اینگونه یا ساعت از حرکت باز می ایستاد
یا این روزگار لعنتی
و یا این تکاپوی رسیدن را
شیرینی وصل پایان می داد


یک دوست داشتن هایی، هم هست،

که از دور است و در سکوت.

که دلت برایش از دور ضعف می رود.

که وقتی حواسش نیست،

چشمانت را می بندی

و در دل، دعایش می کنی.

یک بوسه به سویش

روانه می کنی،

که وقتی بی هوا،

نگاهش با نگاهت

یکی می شود،

انگار کسی به یک باره،

نفس کشیدن را، ممنوع می کند!

 یک دوست داشتن هایی، هست

که به یک باره،

بی مقدمه،

پا در کفش دلت می کند

و از دست تو، کاری برنمی آید،

جز، از دور دوست داشتن.

 یک دوست داشتن هایی، هست،

ساکت است.

آرام است،

خوب است،

گم است...


در انتظار توام 
در چنان هوایی بیا 
که گریز از تو ممکن نباشد 
.. 

تو 
تمام تنهایی‌هایم را 
از من گرفته‌ای 

خیابان‌ها 
بی حضور تو 
راه‌های آشکار 
جهنم‌اند


این برگ‌های زرد 
به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری 

 

و آن‌ها 
پیشی می‌گیرند از یکدیگر 
برای فرش کردن مسیرت.. 

 

گنجشک‌ها 
از روی عادت نمی‌خوانند، 
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 
برای خوش‌آمد گفتن 
به تو.. 

 

باران برای تو می‌بارد 
و رنگین‌کمان 
– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 
سرک کشیده از پسِ کوه 
تا رسیدن تو را تماشا کند. 

 

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و دزدیدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!


بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید ....

               مهم اینست که تو دردانـــــــه ی منی
      و من ازتـــــــــمام خوبی های دنیا 
                      فقط و فقط تـــــــــو را می خواهم

                گر چه نه اسمت کنار اسم من ..!
                      نه سقفت هـــم سقف من ...!
                                                نه دستت در دست من است ...

 

 


گاهی باید سکوت کرد....

حرف دل که همیشه گفتنی نیست!!!!

                    باید آدمش باشد....

کسی که...

با یک نگاه کردن به چشمت

                   تا ته بغضت را بفهمد....


MeLoDiC