می خواهم دیوانگی کنم !
می خواهم بدوم، بخندم ...
با خودم حرف بزنم
حتی اگر هزار چشم از پشت شیشه های کدر و پنجره های دو جداره زل بزنند به من !
می خواهم دیوانگی کنم
از تمام خط کشی ها بگذرم و پشت هیچ علامتی نایستم
و ایستاده با چشم های باز خواب ببینم
یادم باشد این بار اگر سیبی از شاخه افتاد
پیش از آن که مقهور نیوتن شود گازش بزنم !
می خواهم عاشقی کنم ...